اتل متل جدایی...عروسکم کجایی!!!
هی نارفیق...
♥My Love♥
گفتـــــــــــــ:دوستتـــــــــــــــــــــــ دارم
برو خدا نگهدار نوشتي روي ديوار به آرزوي ديدار رفتم.غروب رفتن دلم ميگفتش نرو نميشنيدم انگار من التماس دلو رفتمو باز اومدم اما نديدم اونو گفتن كه دير رسيدي داده به دنيا جونو گفتم محاله هرگز اوني كه منو دوست داره قول داده بود كه هيچ وقت منو تنها نذاره ميگن كه آرزومون افتاده به قيامت گلم من كه ندارم اينهمه صبرو طاقت به عشق تو رو ديوار منم واست نوشتم به آرزوي ديدار منم خودم رو كشتم منو ببخش عزيزم كه خيلي دير رسيدم زير نوشته تو يه خط سرخ كشيدم با قطره قطره اشك با ذره ذره خون به آرزوي ديدار منم دارم ميدم جون... دیگه سراغمو نگیر ، که از تو هم بدم میاد
دلم یه چند روزیه که ، مرگ نگاهتو میخواد تازگیا حس میکنم ، مال غریبه ها شدی بهتره که یادم بره ، شور یه عشق بی خودی بهتره که دل بکنم ، از کلک نگاه تو جدا کنم راهمو از ، راه پر اشتباه تو باید منم غریبه شم مثل خودت مثل چشات قلبمو سنگی بکنم از تب سرد خنده هات باید که از شهر دلت ، برم که دربدر بشی تو کوچه ی نگاه من ، مثل یه رهگذر بشی اگه یه روز به خاطرت ، شدم تو غصه ها اسیر حالا ازت بدم میاد ، دیگه سراغمو نگیر
بوسه لازم نیست...!
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید... ترک کردن آدم ها هم آدابی دارد! خطا از من است، می دانم بهـ تاوان دلـــــم که شکسته شــد
دلها را میشکنــمـ گناهش پای دلی که دلم را شکست
مــــــرد است دیگر ....گاهی تند میشود،
نوازشم کن. نترس... تنهاییم واگیر ندارد!
در آغـــــــــوش خودم هستــمــ من خودم را در آغوش گرفته امــ نـه چندان با لطافــتــ نـه چنـدان با محبتـــ اما، وفادار ... وفادار ...
شايد ندونين چقدر سخته :
خدا دلگیرمـــ از دستتـــ چرا خالیه باز دستامـــ برامـــ حسرته که یکبار منو بلند کنی از جامـــ خدا بهش بگو مردمـــ خدا بگو که برگرده شاید این رفتن آخر اونو از را به در کرده بگو بی معرفتــــ برگرد چرا حلقتـــ توی خونستــــ تو که نیستی تو این خونه این خونه شکل ویرونستــــ بگو بی معرفتــــ برگرد بگو با من چیکار کرده نمیدونمـــ چرا باختمـــ شاید دعاش اثر کرده نمیدونمـــ که روزاتو چطور بی من سر کردی میخوامـــ واضح بگمـــ عشقمــــ نیازی نیستــــ که برگردی نیازی به ترحمـــ نیستــــ نیازی نیستــــ به دلداریتــــ بذار واضح بگمـــ عشقمــــ جوابمـــ کردن انگاری ببخش عشقمــــ اگر امشبــــ یه کمـــ حرفای من رکــــ نیستــــ به این دکترا حالی کن دوای درد من شکــــ نیستــــ میدونمـــ عشقمــــ هنوزمــــ تو ازمـــ دلگیری توکه کنسل کرده بودی کجا داری میری؟ نمیدونی قلبــــ تنهامــــ چطوری روزا رو سر کرد اینمـــــ از آخرین حرفمـــــ تورو قران بیا برگرد... لحظه که گفتی: یکی بهتر از تورو پیدا کردم یاد اون روزایی افتادم که به 100تا بهتر از تو گفتم من بهترینو دارم...
تنها نشسته ام . . .
چـقـدر خـوبـه . . . شنیده بودم خاک سرد است؛
چــرا آدمـــا نمیـــدونن بعضــــــــی وقتهــــا خـــــداحافـــــظ یعنـــــــی : " نــــــــــــــــذار برم "
یعنـــــــی بــرم گــــردون سفــــت بغلـــــم کـــن ... ســـــرمو بچـــــسبـــون به سینــــه ت و بگــــــو : "خداحافــــظ و زهــــر مـــار بیخــــــود کــــردی میگی خدافـــــظ مگـــــه میـــذارم بــــری؟!!
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباساشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان و بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم. خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش. اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…
خنده ام میگیرد کجا داری میری بی من نمیتونی نمیتونی منو تنها نذار بی رحمـــ نمی تونی نمی تونی بذار واضح بگمــــ عشقمـــ که من بی تو نمی تونمـــ همین روزاستـــ که میبینی چقد غمگین و افسردمـــ همیشه یاد توستـــ بامن منو تنها نذار عشقمـــ یه عمریه که میسوزمـــ نمیپرسی چیه دردمـــ بذار با وسعتـــ دردامـــ بازمـــ باشمـــ کنار تو غرورمـــ زیر پاهاته الهی من فدای تو چر از چشمتـــ افتادمـــ ! کی رو آوردی جای من ؟ الان تو آغوش اونی؟! واااای به حال من تو دستتـــ توی دستاشه منمـــ دستمـــ تو دست مرگـــــــــــ تو داری می بوسی اونو منمـــ میزنمـــ این شاهرگـــــــــــــ
احسـاساتمــ را نمیفرפּشمـ,
که وقتــــی سراغش را میگیرند شرم دارم بگویم تنهایم گذاشت
یک روز احساس کردم اگر اورا با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید......... اما امروز حتی کبریتی هم روشن نمیکنم تاببینم او کجاست و با کیست............. در خیالم پشت سرت آب ریختم نه برای اینکه برگردی ، تا پاک شود هرچه رد پای توست از زندگیم
ا حساس میکنم دارم دق میکنم این جا این خونه یه زندونه این خونه و هر جا هر جا که نشونی از تو اون اونجا نباشه دق مرگ شدم و میخوام این دنیا نباشه احساس میکنم دیگه هیچ راهی ندارم من موندم و تنهایی با این دل زارم میسوزم و میسازم من هیچی نمیگم اما عزیزم عید رو تبریک به تو میگم این عید رو نمیخوام، من عیدی ندارم این عید واسه من روز عذابه عیدم مث هر روز هر روز مث دیروز من حال دلم خیلی خرابه... به دادش رسیدم به دادش رسیدم , دلم رو رها کرد صداش کردم و اون رقیبو صدا کرد به پاش مینشستم خودش دید که خستم ولی بی وفا باز رها کرد دو دستم واسه شب نشینی رفیق قدیمی شدم رنگ اون شب که چشماش سیاه کرد حالا روزگارم عوض شد دوباره حالا اون خودش فکر برگشتو داره حالا من نشستم به سکان غرورم ولی اون به جز من کسی رو نداره میبخشم دوباره گناهی که کرده میبخشم میدونم که دستاش چه سرده میشینم تا سر شب رفیق قدیمی بازم مثل وقتی که بودیم صمیمی بدون زندگیم باز دگرگون ترینه زمین خوردی دیدی که دنیا همینه
به نام خدای بزرگ من اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد منو ببخش اگه توئی اونکه فقط دلم میخواد منو ببخش منو ببخش اگه شبا ستاره ها رو میشمارم منو ببخش اگه بهت خیلی میگم دوستت دارم منو ببخش اگه برات سبد سبد گل میچینم منو ببخش اگه شبا فقط تو رو خواب میبینم اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد منو ببخش اگه توئی اونکه فقط دلم میخواد منو ببخش منو ببخش اگه واسه چشای تو خیلی کمم تو یه فرشته ای و من اگه فقط یه آدمم منو ببخش اگه برات میمیرم و زنده میشم اگه با دیوونگیام پیش تو شرمنده میشم منو ببخش اگه همش میسپارمت دست خدا اگه پیش غریبه ها به جای تو میگم شما منو ببخش من نمیخوام تو رو به ماه نشون بدم نشونیتو نه به شب و نه دست آسمون بدم منو ببخش اگه میخوام تو رو فقط واسه خودم ببخش اگه کمم ولی زیادی عاشقت شدم اگه تو رو دوستت دارم خیلی زیاد منو ببخش اگه توئی اونکه فقط دلم میخواد منو ببخش
♥My Love♥ خـدايـــا!
♥My Love♥ وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . گفت:"متشکرم". . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم. تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه. بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت :"متشکرم " . . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . . برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم ، درست مثل یه "خواهر و برادر" . ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید . من پشت سر اون ، کنار در خروجی ، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم ، شب خیلی خوبی داشتیم " . . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . التحصیلی فرا رسید ، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد ، و من اینو میدونستم ، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد ، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی ، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت تو بهترین داداشی دنیا هستی ، متشکرم. اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت " تو اومدی ؟ متشکرم" . اما... من خیلی خجالتی هستم ..... علتش رو نمیدونم . میدونست توی اون خوابیده ، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند ، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه ، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود : " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم ، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما .... من خجالتی ام ... نمیدونم ... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره. .... |
About
قدر چیزی را که داریـــــــــــــــ بــــــــــــــدان قبلـــــــــــــــ از اینکـــــــــــــه زمــــــــان به تو یادآوری کند : باید قدر چیــــــــــــزی را که داشتی می دانستی.....! Archivesخرداد 1391ارديبهشت 1391 دی 1390 آبان 1390 مهر 1390 تير 1390 AuthorssamiLinks
مخرث
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی
کاربران آنلاین: بازدیدها :
Alternative content
<-PollItems->
|